سید محمدحسین سید محمدحسین ، تا این لحظه: 13 سال و 3 ماه و 2 روز سن داره

هدیه ی مهربان ترین

واکنش های جوجه ای

  دیروز چند تا جوجه خریده ایم. به نام پسرها و البته به کام محمد حسین. از وقتی رسیدیم خانه مرتب می رود بالای سرشان و می آید پیش من و ابراز احساسات می کند. به این فکر می کند که اگر جایشان پشت تختش باشد، نوکشان به هم می چسبد و می افتند می میرند. به این دقت می کند که کله شان شل است و کله ی ما سفت. حواسش هست که جعبه شان برایشان کوچک است. حتی ذوق شاعریش گل کرده و با آهنگ برایشان می خواند: رنباگورنگ ( یعنی همان رنگ و  وارنگ خودمان یا به زبان آدمیزادیش رنگارنگ!) و  رنباگورنگو از همه رنگو از همه رنگ بیشتر دوسِت دارم! *** - از چه عروسکی خوششون میاد؟   - جوجه ی علی به چشم جوجه ی من نو...
12 بهمن 1393

پسرک چهار ساله ی من

در آستانه ی چهار سالگی، پسرک کوچکم با سوال های فلسفیش کلنجار می رود.  اول می پرسد: وقتی بزرگ بشم بعدش چی می شم؟  - بعدش بزرگتر می شی.  - بعدش چی می شم؟  - بعدش دیگه کم کم پیر می شی.  - من دوس ندارم پیر شم.  - چرا بد نیست که. شبیه مامان بزرگ و بابا بزرگ! - آهاااا.  می خندد. راضی است.  اما چند روز بعد... - اصلا چرا خدا ما رو به دنیا آورده؟   پسرکم بزرگ شده.   
6 بهمن 1393
1